پارت۹ فیک (رمان) { بد بوی من // My bad boy }
#بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #رمان #رمان_بی_تی_اس #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #my_bad_boy #BTS
•••
+چ..چی؟ شماها میدونستید؟!
_کوکککک...نخود تو دهن تو خیس نمیخوره...واقعا که..
+یعنی چی؟من نمیفهمم تهیونگ تو خودت میگی کسی نباید بفهمه بعد این ۶ تا آدم میدونن؟ (عصبانی)
کوک:یاا ته نگفته بودی این کوچولو فراموشی هم داره
+چی میگی؟مث آدم بگو بفهمم دیگه😐
_وای!ا.ت تو مگه به این دوستت که مث جغد نگامون میکنه همه چیزا رو نگفتی؟
+خب..آره اما اون یه نفره نه ۶ تا غول بیابونی (😂)
_اوففف اونا از بچگی با منن....وایسا ببینم من چرا باید به تو توضیح بدم؟
+نمیدونم؟چون پسر عمومی؟
جین:یاع یاع یاع دوتا اسکل گیر هم افتادن😂
+هوففف نکنه دوباره دلت میخواد کتک بخوری؟
جین: 😐
_بسه بسه سرم درد گرفت من با توعم کار دارم خانوم کیم!
+اووو چیه نکنه میترسی بزنمت ته ته کوچولوووو
جی هوپ:چی؟چیگفتی؟😂😂😂ته ته کوچولووو جررررر(وی از خنده پاره گشت همینطور بقیه جز ته)
_ببین حد خودتو بدون مگه بهت نگفتم به من اینو نگو(عصبانی..)
+خب چیه مگه؟کیوته البته بهت نمیاد ولی به اون ته ته ی قبل میاد..
_بس کننننن(داد زد واومد سیلی بزنه بهش که ا.ت دستشو گرفت)
+او یااااا تو میخواستی منو بزنیییی واقعا که😑
_اره برای اینکه حقته
+اره منم بزارم منو بزنی..هع
جیمین:وای بچه ها بیاین بریم کل کل اینا تمومی نداره (همه رفتن جز ا.ت و ته و چه وون که ا.ت یه نگاه به چه وون کرد و گفت)
+چه وون برو وسایلمو جمع کن
×ها؟عا باشه (رفت..)
+واقعا که..
_فردا...مهمونی دیدار خانواده هامونه و حواست باشه اگه کار خطایی ازت سر بزنه من میدونم و تو
+من اصن نمیام که بخوام کاری کنم
_هع مگه دست خودته منم از خدام نیست همش قیافتو جلوم ببینم
+خب..چون عموم دعوتم کرده میرم دلم براش تنگ شده
_خوبه..بابام گفت تو باید پارتنرم باشی چون دوتامون سینگلیم...
+چییییی؟ نه من نمیخوام من..من دوست پسر دارم با اون میام
_اها...بعد اونوقت من با کی بیام؟
+چمیدونم برو با همون دخترایی که باهات لاس میزنن..با
(داشتم میرفتم که دیدم زمین یکم خونیه تعجب کردم دیدم از دست ته داره خون میاد)
+ته دستت (تعجب)
_به تو چه؟
+گگگگ ساکت باش ببینم بیا بریم برات پانسمان کنم (دستشو گرفتم...بردمش تو راه یهو میونگ اومد و گفت)
میونگ:وای اوپاااا دستت چیشدهههه چرا انقدر داره خون میاد..نکنه این دختره ی پرو کاری کرده ها؟
+چع من؟وای خداااا...آره اصن من این کارو کردم حالا هم خودت برو براش پانسمان کن خانم باهوش (دست ته رو ول کردم و رفتم دیدم میونگ دم در مدرسه وایساده رفتم پیشش)
+اوه زیاد منتظر موندی؟
×نه زیاد تازه اومدم راستی درباره ی مهمونی فردا...
+میدونم ته گفت بهم
×بیا بریم همه چیزو باید تعریف کنی
باشه بیا بریم😂
خب..حمایت؟
•••
+چ..چی؟ شماها میدونستید؟!
_کوکککک...نخود تو دهن تو خیس نمیخوره...واقعا که..
+یعنی چی؟من نمیفهمم تهیونگ تو خودت میگی کسی نباید بفهمه بعد این ۶ تا آدم میدونن؟ (عصبانی)
کوک:یاا ته نگفته بودی این کوچولو فراموشی هم داره
+چی میگی؟مث آدم بگو بفهمم دیگه😐
_وای!ا.ت تو مگه به این دوستت که مث جغد نگامون میکنه همه چیزا رو نگفتی؟
+خب..آره اما اون یه نفره نه ۶ تا غول بیابونی (😂)
_اوففف اونا از بچگی با منن....وایسا ببینم من چرا باید به تو توضیح بدم؟
+نمیدونم؟چون پسر عمومی؟
جین:یاع یاع یاع دوتا اسکل گیر هم افتادن😂
+هوففف نکنه دوباره دلت میخواد کتک بخوری؟
جین: 😐
_بسه بسه سرم درد گرفت من با توعم کار دارم خانوم کیم!
+اووو چیه نکنه میترسی بزنمت ته ته کوچولوووو
جی هوپ:چی؟چیگفتی؟😂😂😂ته ته کوچولووو جررررر(وی از خنده پاره گشت همینطور بقیه جز ته)
_ببین حد خودتو بدون مگه بهت نگفتم به من اینو نگو(عصبانی..)
+خب چیه مگه؟کیوته البته بهت نمیاد ولی به اون ته ته ی قبل میاد..
_بس کننننن(داد زد واومد سیلی بزنه بهش که ا.ت دستشو گرفت)
+او یااااا تو میخواستی منو بزنیییی واقعا که😑
_اره برای اینکه حقته
+اره منم بزارم منو بزنی..هع
جیمین:وای بچه ها بیاین بریم کل کل اینا تمومی نداره (همه رفتن جز ا.ت و ته و چه وون که ا.ت یه نگاه به چه وون کرد و گفت)
+چه وون برو وسایلمو جمع کن
×ها؟عا باشه (رفت..)
+واقعا که..
_فردا...مهمونی دیدار خانواده هامونه و حواست باشه اگه کار خطایی ازت سر بزنه من میدونم و تو
+من اصن نمیام که بخوام کاری کنم
_هع مگه دست خودته منم از خدام نیست همش قیافتو جلوم ببینم
+خب..چون عموم دعوتم کرده میرم دلم براش تنگ شده
_خوبه..بابام گفت تو باید پارتنرم باشی چون دوتامون سینگلیم...
+چییییی؟ نه من نمیخوام من..من دوست پسر دارم با اون میام
_اها...بعد اونوقت من با کی بیام؟
+چمیدونم برو با همون دخترایی که باهات لاس میزنن..با
(داشتم میرفتم که دیدم زمین یکم خونیه تعجب کردم دیدم از دست ته داره خون میاد)
+ته دستت (تعجب)
_به تو چه؟
+گگگگ ساکت باش ببینم بیا بریم برات پانسمان کنم (دستشو گرفتم...بردمش تو راه یهو میونگ اومد و گفت)
میونگ:وای اوپاااا دستت چیشدهههه چرا انقدر داره خون میاد..نکنه این دختره ی پرو کاری کرده ها؟
+چع من؟وای خداااا...آره اصن من این کارو کردم حالا هم خودت برو براش پانسمان کن خانم باهوش (دست ته رو ول کردم و رفتم دیدم میونگ دم در مدرسه وایساده رفتم پیشش)
+اوه زیاد منتظر موندی؟
×نه زیاد تازه اومدم راستی درباره ی مهمونی فردا...
+میدونم ته گفت بهم
×بیا بریم همه چیزو باید تعریف کنی
باشه بیا بریم😂
خب..حمایت؟
۹.۳k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.